چشمان تو که از هیجان گریه می کنند    

در من هزار چشم نهان گریه می کنند

نفرین به شعر هایم اگر چشم های تو

اینگونه از شنیدنشان، گریه می کنند

شاید که آگهند ز پایان ماجرا

شاید برای هر دومان گریه می کنند!

 

بانوی من! چگونه تسلایتان دهم؟

چون چشم های باورتان گریه می کنند

پر کرده کیسه های خود از بغض رودها

چون ابرهای خیس خزان گریه می کنند 

وقتی تو گریه می کنی ای دوست!  در دلم

انگار ابر های جهان گریه می کنند

انگار با تو، بار دگر، خواهران من

در ماتم برادرشان گریه می کنند

در ماتم هزار گل ارغوان مگر

با هم هزار سرو جوان گریه می کنند

انگار عاشقانه ترین خاطرات من

همراه با تو مویه کنان گریه می کنند

حس میکنم که گریه فقط گریه ی تو نیست

همراه تو زمین و زمان گریه می کنند

 

حسین منزوی

 

 

پ.ن : عنوان مطلب از فاضل نظری است.